جدول جو
جدول جو

معنی ویران شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ویران شدن
(فُ گُ سَ دَ)
خراب شدن. انهدام پذیرفتن. منهدم شدن:
ز بیداد شهری که ویران شده ست
گذرگاه گوران و شیران شده ست.
فردوسی.
که این بوم آباد ویران شود
ز آشوب ایران چو پیران شود.
فردوسی.
نباید که این خانه ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود.
فردوسی.
موش تا انبار ما حفره زده ست
وز فنش انبار ما ویران شده ست.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر1 بیت 379).
یک نالۀ مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد.
محمدکاظم قمی (از تذکرۀ نصرآبادی ص 364)
لغت نامه دهخدا
ویران شدن
خراب شدن بایر شدن: (وآن شهر از مدتی مدید بازچنان ویران شده بود که نه از عماراتش اثری مانده و نه غیر از حشرات الارض در آن دیار می نمود)
تصویری از ویران شدن
تصویر ویران شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ویران شدن
گر بیند که جایگاه آبادان بیفتاد و خراب شد، دلیل کند که به اهل آن جایگاه، بلا و مصیبت رسد. اگر بیند که وسمه را بکند و بینداخت، دلیل است که از غمها برهد. اگر بیند که وسمه به زن خود داد، دلیل است که از یکدیگر جدا شوند. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
خراب کردن، منهدم ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میزان شدن
تصویر میزان شدن
به نشاط لازم رسیدن، سرحال آمدن، کیفور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریان شدن
تصویر گریان شدن
بگریه افتادن گریستن: رسوا شده عریان شده دشمن برو گریان شده
فرهنگ لغت هوشیار
خمان شدن گردان شدن، پریشان شدن، مضطرب گشتن بیقرار گردیدن از غمی اندوهی یا دردی: غمین گشت و پیچان شد از روزگار بمرگ برادر بمویید زار. (فردوسی)، روی گردان شدن: بپرهیز و پیچان شو از خشم اوی ندیدی که خشم آورد چشم اوی. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبران شدن
تصویر جبران شدن
شیانیدن تلافی شدن (خسارت و مانند آن)، جوش خوردن استخوان شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویزان شدن
تصویر آویزان شدن
آویخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرون شدن
تصویر بیرون شدن
بیرون رفتن خارج گشتن مقابل اندر شدن داخل گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگران شدن
تصویر نگران شدن
وادار بدیدن کردن، منتظر شدن، مشوش شدن پریشان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
انهدام
فرهنگ واژه فارسی سره
سرگشته شدن، متحیر شدن، حیرت زده گشتن، سرگردان شدن، مبهوت گشتن، مات شدن، هاج وواج شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
دمّرت
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
Decimated, Devastated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
décimé, dévasté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
dezimiert, verwüstet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
dizimado, devastado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
diezmado, devastado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
zdziesiątkowany, zniszczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
уничтоженный , разрушенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
знищений , зруйнований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
ถูกทำลาย , ทำลาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
تباہ شدہ , ویران
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
hancur
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
הושמד , הַרְסָן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
壊滅的な , 荒廃した
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
被摧毁的 , 毁坏的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
gedecimeerd, verwoest
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
파괴된 , 황폐한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
yok olmuş, harabe olmuş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
ধ্বংসপ্রাপ্ত , ধ্বংস
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
नष्ट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
decimato, devastato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
imeshambuliwa, angamiza
دیکشنری فارسی به سواحیلی